1- راستش اگر میخواستم باور کنم دنیا همین چند روزیست که در نوسان قیمت ارز و تحریم «جیگر» و افاضات حضرات و تیتر روزنامهها و بینگبنگ ملی حماقت خلاصه شده، یک شاتگان و یک گلوله میخریدم و بنگ:خلاص…خوشبختانه باور نمیکنم فقط همین باشد.
2 وقتی آدمیزاد بزرگ میشود در مجموعهای از تعلیمات 1984 گون بهش یاد میدهند که خانهاش را چطور تزئیین کند یا چطور لباس بپوشد. این تعلیمات (جهانی) آنقدر مرعوب کننده هست که حتا آدمیزادان خوشسلیقه اجازه میدهند کاتالوگها و بروشورها برای ظاهر لایفاستایلشان تصمیم بگیرند. آدم اگر بخواهد برحق بودن جمع را زیادی جدی بگیرد، بعد مدتی خودش را در رقابتی خواهد یافت که اصلن معلوم نیست کی برای شرکت در آن داوطلب شده است.
3 بگذارید سر راست بگویم: اگر زیاد آدم استانداردهای رئالیستی نیستید و وقت پریشانی یادآوری «ماهی بزرگ» تیمبرتون بیشتر نجاتتان میدهد تا تماشای اخبار،پس رعایت دیگران را نکنید و به جای آن نقاشی خانه نویی مزخرف روی دیوار پذیرایی یک پوستر ماهیبزرگ بچسبانید. کی گفته دیوار خانهها متعلق به مردگان است. مردگان نیکاحوال هم از تماشای فرزندان و نوادگان شادشان خوشتر خواهند بود.
4 خب، ما در یک ترومن شوی بزرگ میلیمتر به میلیمتر توسط سوزنهای دردناک واقعگرایی محاصره شدهایم و هر حرکت نابهجا یک آخ بلند به همراه دارد.پس به جای معتاد شدن، مسلح شوید. کاری کنید که هر جز زندگی روزمرهتان یادتان بیاورد که شما کی هستید، کجا هستید و چرا مجبور نیستید مثل بقیه بدوید. تمام نشانههای کوچک جهان راز و خیال را به زندگی روزمرهتان بیاورید. زندگی روزمرهتان – خب در اینجا تا حدی، ولی خب حد خوبی- دست خودتان است. نگران نباشید که دیگران فکر کنند دیوانهاید چون آنها به هر حال فکر میکنند دیوانهاید. گیریم دیوانه متظاهر.
5 من روی دیوار اتاق پذیراییام یک تابلوی بزرگ تنتن دارم، جلد تنتن و پیکاروها و اصلن از تماشایش خسته نمیشوم. همینطور تابلوی فرندز یا دارکنایتی که بچهها برای تولدم آوردند. همه اینها بعد یک روز کاری یادم میآورد که چیها سر ذوقم میآورد و جهان محبوبم چه جغرافیایی دارد. و البته که به این یادآوری نیاز دارم. البته که همهمان بعد هر چقدر عمر و تجربه باز یک لحظاتی شک میکنیم که نکند باید مثل همه مسافران دیگر مترو بدویم؟ نکند ما نفهمیدیم و چیزی را از دست دادهایم؟ پس دوپینگ روزانهمان موجه است. رینگتون موبایل من تم «نیرو»ی جنگ ستارگان است. هر وقت این گوشی زنگ میخورد یک صدایی پس ذهنم میگوید: هی، گوشی رو بردار، نیرو با توست. و جاکلیدیم لگوی استاد یوداست. هر بار کلید میاندازم میبینمش و او در کسری از ثانیه کمندی به ته خاطرات نوجوانیام میاندازد و آن احساس خوشآیند ذوق و حیرت اولین تجربه مواجهام با جهان جنگ ستارگان فوران میکند. واکنشی بسیار سریع که ردش فقط در سایه لبخند کوچکی بعد یک روز کاری ، به جا میماند. یا یک بیت غزلیات شمس که مثل یک سوپرشارژ به سرعت باتریم را پر کند.
6 هر کس شارژری دارد. شارژرتان را همراه داشته باشید.
«عالمی دیگر بباید ساخت، وزنو آدمی…»