ازنفسافتاده، ساختهی ژانلوک گُدار براساسِ داستانِ فرانسوا تروفو
دستی
دو دست
دو دستِ کوچک
که دست نمیزنند به چیزی
غیرِ سایه
غیرِ برف
غیرِ آتش
لبی
دو لب
دهانی
که باز نمیکند لب
به چیزی غیرِ عشق
پیشانیاش
چه کشیده است
مثلِ سفر
دو چشم
که اسیر میکنند
موهایی
که صاعقه میزند
صدایی
چه صدایی
مثلِ دستی
که خواب میکُنَد
تنی
مثلِ هوا
در میانهی آب و آتش
تنی
که تن نمیدهد به چیزی
غیرِ آب و آتش
زنی
چه زنی
بهخاطرش
مرد تن نمیدهد به چیزی
غیرِ نوشتنِ زن
تن نمیدهد به چیزی
غیرِ خواندنِ زن
تن نمیدهد به چیزی
غیرِ نشستن
در مهتابی
جایی از شهر بالاتر
از حقیقت بالاتر
ترجمهی محسن آزرم
Her از آن فیلمهاییست که گفتن دربارهاش برایم اصلن آسان نیست. باید بیشتر فکر کنم. نوشتن دربارهاش دستکم در این لحظه از زندگی ام آسان نیست. باید پیش خودم مرورش کنم و به صحنههایی فکر کنم که هنوز دست برنداشتهاند از سرم...
به نظرم کانت بود که گفته بود هیچ چیز ارزش آسمان پر ستاره را ندارد، و یک وجدان آسوده را...