از خوشی‌ها و روزها - به سادگی یک لبخند

و یک روزی می رسد که آدم از هویت تعریف شده اش توی حروف و صدا و لمس هم فراتر می‌رود. از توی دستخطش روی کارت‌های هدیه و روبان‌های تولد و تبریک نوروز می‌رود یک قدم آنورتر. بیرون می‌آید از توی عطر محو لباسش که جامانده در کمدی دیگر. حتی از توی آرشیو ایمیل و آلبوم عکس‌های توی لپ‌تاپ هم بیرون می‌آید... آدم از لای یواشکی‌ها و از زیر همه زیرآبی رفتن‌ها و از پشت پرده‌های ضخیم و از توی عکس‌های دست‌جمعی دورهمی‌های عمومی در می‌آید . و از توی خیلی "هیس"ها و "یواشکی"ها و "حالا تا ببینیم"ها و "بین خودمان بماند"ها ... و خیلی بدیهی و طبیعی و رو و رک؛ می رود می‌نشیند توی قاب عکس کوچک مگنت‌دار پشت در یخچال! روزی می‌رسد که آدم می‌رود پشت در یخچال یک خانه و توی عکسی آرام می‌گیرد که در آن خصوصی‌ترین آدم‌ها دارند رو به خصوصی‌ترین و عمومی‌ترین چشم‌ها لبخند می‌زنند چنان که انگار سالهاست که همانجا و در بین همان صورت‌ها و روبروی همان چشم‌ها ایستاده. چنان ایستاده که نور خورشید درست نشسته توی چشم‌هایش. ایستاده به شکلی که خود خودش است... خیلی طبیعی و ساده ... چون حتی در لحظه نمی‌دانسته که روزی این ایستادنش و لبخند زدنش می‌رود روی در یخچال ... و خیلی خودمانی ...و خیلی ساده ... به سادگی برداشتن بطری عرق کرده آب‌سرد در یک نیمروز ساکت تابستان وقتی چشم‌ها هنوز گرم خواب قیلوله اند...

(+)

نظرات 3 + ارسال نظر

این عکس چقدر شبیه نویسنده ی وبلاگ هستش برام

لیلی یکشنبه 14 خرداد 1391 ساعت 22:23 http://aroosha113.blogfa.com

سلام
چشم تو لایحه ی روشن آغاز بهار
طرح لبخند تو پایان پریشانی ها ...

روزت مبارک عزیز [گل]

لیلی یکشنبه 14 خرداد 1391 ساعت 22:27 http://aroosha113.blogfa.com

ای وای فکر کنم اسمم رو یادم رفت بنویسم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد