درآمدی بر آنچه از این به بعد درباره‌ی پ. بنویسم یا ننویسم

شب مردنش، قبل از مردنش، از بیمارستان که آمدیم خانه، بابام، بی صدا رفت مُهری در آورد و پرت کرد روی فرش و ایستاد به نماز خواندن. این از لحاظ احساسی، سهمگین‌ترین لحظه‌ایست که من تا به حال در عمرم تجربه کرده‌ام.
پ. مرد. و جهان تمام شد و پس از آن به شکل تازه‌ای دوباره پدید آمد. کند و کشدار و طاقت‌فرسا.


بعضی نوشته‌ها رو نمی‌شه فقط خوند؛ باید سرکشید لاجرعه...بلند شوید بروید این‌جا، کامل‌ش را هم بخوانید.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد