یکی از دغدغه های همیشه ام این بود که چرا زودتر توی یک خیابان یا کافه یا کلاس یا هر جا ، همزمان و هم مکان نشدیم؟ خیلی زمان زودتر...زودتر از آنچه که خیلی خوب و بدهامان برای هر کدام از ما، جدا از هم اتفاق بیفتند ؟ و خیلی سال را، خیلی کلاس ها و کوچه ها و رقصها و صندلیها را ، خیلی سفرها را ، خیلی غذا و فیلم و پنجره و فروشگاه و مهمانی و فرودگاه و مطب دکتر و سالن تئاتر با هم را، از دست دادیم. اشتراک بالقوه مان در تجربه همه اینها را از دست دادیم و این از دست دادن با آنچه که آینده آبستنش است جبران نمیشود. چون هیچ از دست دادنی دوباره با همان کیفیت به دست نمی آید. هر چه با هم داشته بوده ایم و داشته باشیم و خواهیم داشت، سر جای خود، ما قبل های مشترک بسیاری را از دست داده ایم و هیچ کاریش هم نمیتوانیم که بکنیم...
...................
این کتاب رو چندین سال پیش خوندم و هنوز هم اون حس و حالی که از خوندش بهم دست داد رو فراموش نکردم ...
سلام
.عزیزم تو که چیزی رو ازدست ندادی!!!!
ای کاش میشد....