همهی این روزها و شبها مثل بندبازی شدم که هر لحظه ممکنه زیر پاهاش برای همیشه خالی بشه و... و ترس این تهی شدن، هیچ شدن و از هم گسیختن با هر گام و با هر تپش قلب همراهشه. بندباز گیج و مستی! که نمیدونه پایان این بند نازک و سست قراره به کجا ختم بشه...
پایانی هست؟
خب ،رو بند ، بازی نکن
یا گیج ومست بازی نکن
یا روی بند محکم پا بزار
منم دنبال پایانم