زندگی چه بسا که ما را از رفیقان دور میدارد و نمیگذارد که زیاد به آنها بیندیشیم، ولی آنها هستند. کجا؟ نمیدانیم، و خاموشند و از یاد رفته، ولی چه وفادارند و اگر روزی به آنها برخوریم، با چهرههایی از شادی شعله ور شانههای ما را میگیرند و تکان میدهند. حقیقت آنست که ما به انتظار خو گرفتهایم...اما کم کم در مییابیم که خندهی روشن آن یکی را دیگر هرگز نخواهیم شنید. درمییابیم که در این باغ تا ابد بر ما بسته خواهد ماند. آنگاه ماتم راستین ما آغاز میشود...
زمین انسانها/ آنتوان دو سنت اگزوپری/ ترجمه سروش حبیبی/ نشر نیلوفر
سنت اگزوپری ادبیات بیپشتوانه را خوار میدارد و تقریبن میتوان گفت که از آن بیزار است. او دوست ندارد چیزی بنویسد که زندگیاش گواه اصالت آن نباشد یا فرصت نداشته باشد که با نثار جان خود آن را به تحقق رسانیده باشد. بدین سبب است که نوشتههای صرفن ادیبانه، در نظر اون مظنون است. زیرا خواننده را با نیرنگ به دنیایی سهل و مجازی و فریبکار میبرد... هر چند تخیل، واقعیت را در چشمانش اندکی رنگین میسازد اما هرگز جای آن را نمیگیرد.