... همهچیز دستِ او ست. دستِ من خالی ست. به این رسیدهام که شکست میخورم. تازه اگر تاکنون نخورده باشم. بههر حال به سمتش میروم. پس از هر دیدار، تحریمها را علیهام بیشتر میکند. من هم بیشتر به این وضعیّت خو میکنم. به سمتش میروم.
...
به همهچی وصل میشوی. به کتب مقدس، به دیوانهای شعر، به فیلم، به رمان، به شمس و مولانا، به تاریخ، به همهچی تا در زمان جنگ و تحریم سخت بهت نگذرد. تحمّل کنی. این که ذکر میگیری در خانه و راه میروی و چه و چه و چه هم به این خاطر است که زمان بگذرد. یکجوری بگذرد که حالیات نشود. نه این که بازی را یک هیچ بُردهای و حالا دوست داری زودتر سوت پایان را بزنند و خوشحالی کنی، نه؛ به این خاطر که سه هیچ باختهای. دوست داری زودتر سوت پایان را بزنند تا ورزشگاه را ترک کنی. بروی برای خودت.